هفته اول زندگی صدرا مامان
صدرای من... دنیای من... شور و شوق زندگی من... امروز 6 روزه که بدنیا اومدی. چند روز قبل دایی محسن اومد تا ناخن هاتو کوتاه کنه و اولین پول تو جیبی تو ازش بگیری. طفلی دایی میترسید.میگفت انگشتای صدرا کوچولوست چند روزه که میخوام وبلاگت رو بروز کنم ولی شیطونیهای تو نمیذاشت که طرف لپ تاپ بیام. نمیدونم چطور احساساتم رو بیان کنم. ولی اینو بدون که هم من و هم بابا بهترین دوران زندگیمونو میگذرونیم. زندگی ما با تو بود که کامل و شرین تر شد. گاهی اوقات چشمامو میبندم و فکر میکنم که اگر تو نبودی چی؟ یه بار از بابایی پرسیدم که اگر از خواب بیدار میشدی و می دیدی که همه اینا خواب بوده و اصلا صدر...
نویسنده :
مهسا عیب پوش
23:27